شیخ را گفتند...
 
درباره وبلاگ


هیچیم و چیزی کم ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید وز اهل عالم های دیگر هم.ا یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟ از اهل عالم هیچیم و چیزی کم غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد پس زنده باش مثل شادی غم ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم و مثل عاشق مثل پروانه اهل نماز شعله و شبنم اما هیچیم و چیزی کم رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود شب بود و مظلم بود و ظالم بود آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد و پشه ها و سوسکها بسیار دیدم که اینک روشنایی خرده خواهد شد کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد خاموش کردم روشنایی را و پشه ها و سوسکها رفتند غم رفت ، شادی رفت و هول و حسرت ترک من گفتند ... از بام پایین آمدم آرام همراه با مشتی غم و شادی وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم گفتیم بنشینم نزدیک سالی مهلتش یک دم مثل ظهور اولین پرتو مثل غروب آخرین عیسای بن مریم مثل نگاه غمگنانه ما مثل بچه آدم آنگه نشستیم و بی خوبی خوب فهمیدیم باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک هیچیم و چیزی کم. ایمیل نشریه: hich.urmiauni@yahoo.com hich.urmiauni@gmail.com
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 25281
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1

نشریه ی دانشجویی هیچ
ما از عالم هیچیم و چیزی کم




 

شیخ را گفتند!
از این پس در نشریه ی هیچ اوضاع و احوال شیخ ما (خفیه الله معاصیهُ) رو نقل خواهیم کرد.شیخ دارای فن بیانی روان و اغلب مدافع ساختارهای موجود و مخالف انتقاد و... است.وی دارای دختری متین و عاقل است و پسری دارد که او را گویند ((آقازاده)) و بس ناجوان مردانه از اختیارات پدر لابی ها دارد.وی در سال های خیلی دور زندگی می کند و در کشوری زندگی می کند که در نقشه ی جغرافی نیست و اسم ان ولوله آباد است و ربطی به ایران خودمان ندارد!!!..از همین رو بیان غیر منطقی وی که ممکن است جالب باشد را بر صفحه ی بلاگ منقوش می کنیم.
حکایت اول:
شیخ ما (رضی الله عنهُ) بر کوچه سنگ فرش های ولایت خود قدم می زد.ناگه پرواز غیر منطقی  و دسته جمعی  کلاغان و بازان و کفتران را به عینه مشاهده نمود. با خود زمزمه می کرد که العجب!!! سونامی بلاد چشم بادامی ها در سر زمینمان رخ داده و خبر نداریم؟ناگهان شیخ نعره ای براورد و با دستان خود بر پیشانی اش که تا فرق سرش ادامه دارد کوفت و گفت :آنقدر این زنان ،گیوه ی پاشنه بلند پوشیدند و زلفان خود بر پیشانی ریختند تا این شد،الهی العفو....
پسرکی وی را گفت: شیخ ،تمامی اوضاع و احوال فعلی حاصل شیهه دخت گرامتان می باشد که بر همه احوال ناراضی است...
شیخ سمت بیت را پیش گرفت ،به خانه رسید و بدون پرسشی دخت خود را گفت :درد بی شوهری تو را بی طاقت نموده که چنان عربده می زنی ؟
-دخت پدر را گفت :ابوجان ، چه می گویی من هنوز سنی ندارم جز بیست و هفت سال ،اصلا سبب نعره ی من چیز دیگری است،
-شیخ گفت :می نالی یا تو را به کاه ریزک طویله برم و از تو اعتراف مستند بستانم؟
دخت گفت :با دوستانم در اینترنت می چتیدیم ناگهان باز هم نت ما قطع گردید و همان نیمچه سرعتی داشت پرید.مگر ما چه داریم جز این نت بی صاحب مانده که راه به راه قطع می گردد.اگر این اینترنت نباشد ما..(شیخ از ادامه سخنان وی ممانعت به عمل آورد و گفت:
-زبان بر کام گیر ای کوه معصیت ؛چرا شانتاژ تبلیغاتی می کنی ؟اصلا اینترنت می خواهی چیکار؟مگر در آن سایت و جراید الکترونیکی چیز مهمی نیز هست که تو به اینترنت پر سرعت نیاز داری؟هان؟بد است حاکم نمی گذارد به فساد کشیده شوی نمک نشناس؟تازه هم ،این همه سرعت را در کجای جانت می ریزی ؟چرا اقدامات وزارات و صدارت را زیر سوال می بری؟هان؟اصلا تو را درد دیگری است،اینترنت بهانه است!!تو در بوق تبلیغاتی معاندین این سرزمین قرار گرفته ای و سخنان آنان را بر زبان می رانی و قصد داری سیاه نمایی کنی وگر نه چرا جز تو و رفیقانت در مکتب خانه ،کسی اعتراضی ندارد؟می خواهی من بگویم؟هان ؟بگم ؟ بگم؟ زبانت چرا در آن غار بی چاکت کوتاه مانده ؟حرفی نداری بزنی،ای شورشی!!!
-دخت که باز هم از سخنان پدر به تنگ آمده بود در دل گفت :زودتر آن مردک یه لا قبای رویاهایمان با ان اسب یابو مسلکش نمی آید تا مارا از دست این پدر نجات دهد،آخر چه بگویم تا پدر را مجاب کنم؟آهان !!!فهمیدم.پدرجان اصلا رتبه ی ما در اینترنت چندم است در میان این همه بلاد؟
-شیخ(طویل الله عمرهُ)گفت:آهان پس بشین تا آمار مستند با مهر سازمان آمار ولوله آباد را برایت بیاورم،تا ببینی چه اقداماتی صورت گرفته که تو و آن رفیقان کورت ندیده اید!!بیا ای زریکه ی هوادار من و تو و فارسی وان خاک بر سری!بیا ببین!در زمان شروع کار حاکم فعلی (جانمان فداهُ) رتبه ی ما در میان یکصد و هفتاد بلاد کره ی خاکی، یکصد و شصت و شش بوده یعنی کشور هایی هم چون افغانستان ،سوریه ،لبنان و بورکینافاسو در پشت سر ما قرار داشتند که تا کنون که شش سال از عمر پر برکت دولت یار می گذرد رتبه ما یکصد وشصت و پنج شده!!!می دانی این یعنی چه؟یعنی پیش رفت .یعنی پشت سر گذاشتن لیبی !!تو این را نمی بینی؟چرا سیاه نمایی می کنی؟ایا بد است رتبه ما در کنار کشورهای دوست و اخوی است؟ایا خوب بود ما در کنار ان چشم بادامی های کره ای کمونیست در رتبه دوم بودیم ؟
-دخت گفت :چه اشکالی دارد؟خیلی هم خوب است.می توانستیم کلی دانلود کنیم خیر سرمان.
-شیخ نیز گفت:بله من هم اگر عاشق جومونگ می شدم و سوسانو را دوست داشتم ، حتما مجاورت با ان خدانشناس ها برایم خوب بود!
در همین اثنا پسر شیخ که اکنون مدیر عامل لیزینگ حیوانات باربر شده آمد و خواهر به او گفت:برادر جان تو که دستی بر سیاست داری بگو!چرا اقایان سرعت اینترنت را افزایش نمی دهند؟
-پسر گفت:ببین همشیره!!کله ات بوی قرمه سبزی می دهد.چرا اعتراض می کنی !زندگی را بچسب!!!کیف دارد ای حماره!!!تو ان قدر اعتراض می کنی که وزیر بیاید بگوید که :اینترنت با پهنای باند کافی داریم ،نمی دهیم!این را می خواهی که سنگ روی یخ شوی؟دست بردار همشیره!عاقبت ندارد!
-دخت گفت:اخوی شما با این اوضاع راحتی ؟
-گفت:با همین نت کم سرعت نشریه ای را خواندم به نام هیچ که بانویی در نوشتاری که به یادگار!!!گذاشته بودند فرموده بودند:ما که راحتیم،ناراحت ها بروند فکری به حال خودشان بکنند.
-دخت گفت:من هم در همان نشریه دست خط بانویی که با حشمت!!! و جلال نوشته بود خواندم((جامعه بد جور تب کرده است رفیق!!! . پس اعتراض ما هم اعتباری ندارد.ما هم راضی شدیم چرا که از اهل عالم هیچیم و چیزی کم...
همواره ی روزگار با ما جاری باشید!
-میلاد شیراوند/سردبیر گروه سیاسی نشریه هیچ-


نظرات شما عزیزان:

ح د
ساعت11:55---19 فروردين 1391
اگه داستان رو به قلی و خرش بکشونین بهتره

کادیلاک سفید
ساعت1:15---15 فروردين 1391
ای باباااااااااااا
ما میخواستیم بزنیم تو کار شیخ هاااااااا
منم راجع به شیخ خواهم نوشت به شرطی که شیخ من با شیخ شما فرق کنه


atefeh.h
ساعت4:01---12 فروردين 1391
فوق العاده بود

atefeh.h
ساعت4:01---12 فروردين 1391
فوق العاده بود

قلم
ساعت18:33---11 فروردين 1391
عجب قلمی داری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سعیده یادگار
ساعت15:29---11 فروردين 1391
قلم زیبایی دارین.تبریک میگم.

همین حوالی
ساعت15:43---10 فروردين 1391
=جالب بود.افرین

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:طنز, :: 20:10 ::  نويسنده : admin